تو کی انقدر بزرگ شدی پسرم؟؟؟
آروین هنوز دو سالش نشده بود که یه شب با خودم برده بودمش برای لباس تولدش که قرار بود گربه بشه خز و پارچه مخمل قهوه ای بگیرم بدم بدوزند چون هوا سرد بود من همش کلاهشو میکشیدم رو جلو تا پیشونیش یخ نکنه خدای نکرده سرما بخوره اما آروین به محض اینکه کلاهشو میکشیدم جلو با دستش میکشیدش عقب بهش گفتم عزیزم هوا سرده سرما میخوری بذار کلات جلو روی پیشونیت باشه بعد دوباره کلاشو جلو کشیدم که این بار اون کلاهش با تحکم عقب کشیدو با لحن اعتراض آمیزی گفت نه هوا خوب !!!!!!!!!!!!!!!!!!! ...